بازار مجالس انتخاباتی در شهر گرم می شود
برای بعضی مثل آتش جهنم گرم می شه
البته عده ای می گویند آتش جهنم نیست محبت آتشینه
و این در آستانه انتخابات مسئله زشتی نیست؟
ولی ما در پاسخ می گوئیم :
1. آیا وقتی نامزدهای شام بده به مجلس رفتند همچنان با شام خورندگان
سیاسی بنای محبت دارند یا نه؟؟
2. آیا اساساً خوردن این شامها مایه روشنگری مردم است یا نه؟؟
بابا چراء فلسفه می بافی
طرف شام داده تا رای گیرش بیاید
به قول لرهای غیور آدم نباید هر " بز برنجی" را بخوره.
اگه خدا بخواهد چند تا عکس مراسم " بز برنج " را برای شما نمایش می دهم.
به هر حال شعار بعضی ها این است:
بز برنج بده
تا دموکراسی توسعه یابد
یه مقدار هم ژست حمایت از دولت بگیر
البته فرق نمی کنه کدوم دولت
چون مهم گرفتن رای مردمه.....
اینا که نوشتم تو شهر ما وجود نداره
در این داستان اخیر در بروجرد، حسینیه را خراب کردند. عدهای از جانبازان و بچههای جنگ مجروح شدند. زن و بچه مردم رفته بودند جلوی فرمانداری. خب من احساس میکنم نامهای که مینویسم موثر است...................
............الان من میگویم متصوفه یک گروه مسلمان است. اینها نه حزب هستند نه درگیری با جایی دارند، نه کاری به کسی دارند. امام جماعت بروجرد نوشته که حسینیه آنها خانه تیمی بود. گفتم که بابا به دراویش میگویند بیخاصیت. شما چرا اتهام میزنید. اصلا تصوف وقتی به وجود آمد که سرخوردگی در اسلام شروع شده بود. اینها که فقط کنج خانههایشان هستند. به هر حال شما میگویید اینها خطر هستند؟ باید قانونی با آنها برخورد کنید.............
1. جناب کروبی در بروجرد روحانیون محترم به دنبال کار فرهنگی بودند ونشانه ی اصلی آن این است که تا قبل از گروگانگیری و ضرب وشتم امام جماعت مسجد النبی صلی الله علیه و آله وسلم و نمازگزاران مسجد و حمله به مسجد، دراویش 3 بار به مناظره دعوت شدند؛ که در نهایت قطب آنها گفت بروید کتاب های ما را بخوانید و البته ما متوجه نشدیم که بالاخره صوفیان اصلاً کسی را برای مناظره دارند یا نه؟؟
2. جناب کروبی از اینکه بالاخره متوجه شدید دیگر کمونیستی در بروجرد وجود ندارد خدا را شاکریم.
3. جناب کروبی از اینکه ضرورت مقابله با دراویش بی خاصیت را قبول کرده اند تشکر می کنیم و اساساً مردم بروجرد می گویند چراء در زمان دولت اصلاحات که آقای کروبی از موثران بوده اند با آنها برخورد قانونی نشده است.
4. آقای کروبی اظهار نموده اید که صوفیه مسلمان هستند سوال اساسی این است که آیا روایات اهل بیت علیهم السلام و فتوای مراجع عظام شیعه ، راجع به این گروه رامطالعه نموده اید. به هر حال اگر ادله ای مبنی بر اسلام این گروه دارید بهتر است آن را منتشر کنید تا مورد قضاوت علمی مردم و فضلاء قرار گیرد. البته ممکن است آقای کروبی حرف دراویش مبنی بر اینکه هر کس شهادتین را بگوید مسلمان است را تکرار کند ، که در این صورت به آقای کروبی می گوئیم اگر کسی برای سوء استفاده و بدعت گزاری در دین شهادتین جاری کرد باز هم از نظر شما حکم مسلمان را دارد؟؟
5. حرف آخر آنکه شما گفته اید : که بابا به دراویش میگویند بیخاصیت. ما هم قبول داریم که تعداد زیادی از دراویش معمولی بی خاصیتند و درست به دلیل همین بی خاصیتی دراویش هست که مردم بروجرد می گویند این جمعیت به وسیله سران خود در خدمت دشمن قرار گرفته اند. به هر حال مردم بروجرد این جمعیت بی خاصیت را در فرهنگ غنی خود تحمل نمی کنند و از اینکه حضرتعالی بالاخره به برخی از عیوب این جمعیت بدعت گزار اشاره کردید تشکر می کنند.
متن کامل برآورد اطلاعات ملی آمریکا درباره ایران
خبرگزاری فارس: برآوردهای جاسوسی ملی آمریکا که به تأیید 16 آژانس جاسوسی این کشور رسیده اذعان میکند آنچه این سازمانها برنامه تسلیحات هستهای ایران میخوانند از سال 2003 متوقف شده و تا اواسط 2007 از سرگرفته نشده است.
مادر اسیرى - نمىدانم در تبریز بود، یا در جاى دیگر - به من گفت که بچهام اسیر بود، امروز خبر آمد که شهید شده است. شما برو به امام بگو که فداى سرتان، من ناراحت نیستم. این زن، وضع خیلى عجیبى داشت. دیدم جمعیت را مىشکافد و مىآید. نمىگذاشتند بیاید؛ من گفتم بگذارید بیاید، ببینم چه مىگوید. آمد این حرف را زد. از این حرف، من خیلى تحت تأثیر قرار گرفتم. وقتى که خدمت امام آمدم، یادم هم رفت اول بگویم؛ بعد که بیرون آمدم، یادم آمد. به یکى از آقایانى که در آنجا بود، گفتم به امام عرض بکنید، یک جمله ماند. ایشان، پشت درِ حیاط اندرونى آمدند، من هم به آنجا رفتم. وقتى حرف آن زن را گفتم، امام آنچنان چهرهیى نشان دادند و آنچنان رقتى پیدا کردند و گریهشان گرفت که من از گفتنش پشیمان شدم.
فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای ستاد برگزاری مراسم اولین سالگرد ارتحال امام خمینی 1/3/1369
او براى خودش هیچ چیز نمىخواست. براى تنها پسرش - که عزیزترین انسانها براى امام، مرحوم حاج احمد آقا بود و ما بارها این را از امام شنیده بودیم که مىفرمود اعزّ اشخاص در نظر من ایشان است - در ده سال آن حکومت و آن زمامدارى و رهبرى بزرگ، یک خانه نخرید. ما مکرّر رفته بودیم و دیده بودیم که عزیزترین کس امام، در آن باغچهاى که پشت حسینیه منزل امام بود، داخل دو، سه اتاق زندگى مىکرد. آن بزرگوار براى خود، زخارف دنیوى و ذخیره و افزونطلبى نداشت و نخواست؛ بلکه بعکس، هدایاى فراوانى برایش مىآوردند که آن هدایا را در راه خدا مىداد. آنچه را هم که داشت و متعلّق به خود او بود و مربوط به بیتالمال نبود، براى بیتالمال مصرف مىکرد. همان آدمى که حاضر نبود آن روز با ده پانزده میلیون تومان خانه قابل قبولى براى پسرش بخرد - ولو از مال شخصى خودش - صدها میلیون تومان مال شخصى خود را براى نقاط مختلف - براى آبادانى، براى کمک به فقرا، براى رسیدگى به سیلزدگان و جاهاى مختلف دیگر - صرف مىکرد. ما اطلاع داشتیم که در مواردى پولهاى شخصى خود امام بود که به اشخاصى داده مىشد، تا بروند آنها را مصرف کنند؛ اینها هدایایى بود که مریدان و علاقهمندان و دوستان براى امام آورده بودند.
آن مردى که چهره باصلابتش دشمنانِ ملت ایران را مىترساند و به خود مىلرزاند - آن سدّ مستحکم و کوه استوار - وقتى که مسائل عاطفى و انسانى پیش مىآمد، یک انسان لطیف، یک انسان کامل و یک انسان مهربان بود. من این قضیه را نقل کردهام که یک وقت در یکى از سفرهاى من، خانمى خودش را به من رساند و گفت از قول من به امام بگویید که پسرم در جنگ اسیر شده بود و اخیراً خبر کشته شدن او را برایم آوردهاند. من پسرم کشته شده، اما برایم اهمیت ندارد؛ براى من سلامت شما اهمیت دارد. آن خانم این جمله را در اوج هیجان و احساس به من گفت. من خدمت امام آمدم و داخل رفتم. ایشان سرِ پا ایستاده بود و من همین مطلب را برایش نقل کردم؛ دیدم این کوه استوار و وقار و استقامت، مثل درخت تناورى که ناگهان بر اثر توفانى خم شود، در خود فرورفت. مثل کسى که دلش بشکند؛ روح و جان و جسم او تحت تأثیر این حرف مادر شهید قرار گرفت و چشمانش پُر از اشک شد!
فرازی از خطبههای نماز جمعه 14/3/1378
ایشان تا آخرین لحظات حیاتشان، ذکر و نماز و دعا را از دست ندادند. حاج احمدآقا فرزند عزیز حضرت امام مىگفتند: پیش از ظهر روز آخر حیات امام(ره)، ایشان روى تخت دایماً نماز مىخواندند. مدتى گذشت، بعد پرسیدند: ظهر شده است؟ گفتم: بلى. آن وقت خواندنِ نماز ظهر و عصر با نوافلش را شروع کردند. بعد از اتمام نماز، مشغول ذکر گفتن شدند و تا لحظاتى که در حالت اغما بسر مىبردند، مرتب پشت سر هم مىگفتند: «سبحاناللَّه والحمدللَّه ولاالهالّااللَّه واللَّهاکبر، سبحاناللَّه والحمدللَّه ولاالهالّااللَّه واللَّهاکبر». این کار براى ما درس است. ما که رهبرمان را دوست داریم، باید به کارها و روحیات او توجه کنیم و از آن درس بگیریم.
فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت با فرماندهان و اعضای کمیتههای انقلاب اسلامی 18/3/1368
او همیشه بر مردم و ملتها تکیه مىکرد. در سفرى که مىخواستم به خارج از کشور بروم، خدمت امام بزرگوارمان رفتم. در آن زمان جریانى وجود داشت، که به ایشان گفتم در دنیا نسبت به این جریان علیه ما خیلى حرف است. (البته مىخواستم به ایشان گزارش بدهم؛ والّا من هم هیچ رعب و خوفى از آن جنجالهاى جهانى نداشتم و بعداً هم وارد آن ماجرا شدم). ایشان تمام خبرهاى دنیا را همیشه به صورت نزدیک و نقد در اختیار داشتند و غالباً خبرهاى جهانى را زودتر از دیگران به دست مىآوردند. امام(ره) در پاسخِ من با لبخند رضایتى گفتند: بلى، اطلاع دارم؛ اما همهى ملتها با ما هستند. واقعاً همینطور بود که ایشان مىفرمودند. در همان سفر، آنچنان حضور ملتها در کنار ما آشکار شد که همه را مبهوت کرد. بنابراین، او هم دوستانش را مىشناخت، و هم دشمنانش را. از دوستانش منتفع مىشد و به آنها اعتماد و تکیه مىکرد. بزرگترین دوستانش شما ملت وفادار بودید، و امام چه خوب شما را شناخته بود.
فرازی از خطبههای نماز جمعه 24/4/1368
در دوران مسؤولیت ممتدى که از روزهاى اول انقلاب داشتم، بارها به یاد این جملهى امیرالمؤمنین(علیهالصّلاةوالسّلام) مىافتادم که مىفرماید: «اذا اشتدّ بنا الحراق التجینا برسولاللَّه». امیرالمؤمنین مىفرمایند: وقتى در جنگها کار بر ما سخت مىشد و احساس مىکردیم که در مقابل حادثه ضعیفیم، به رسول خدا پناه مىبردیم. وقتى این جملهى امیرالمؤمنین(صلواتاللَّهعلیه) به یادم مىآمد، مىدیدم بر وضع ما نیز صادق است.
مکرّر اتفاق افتاد که سر قضایاى مختلف، با برادران مسؤول مىنشستیم و فکرهایمان را تبادل مىکردیم و مشکل را در مجموعهیى مىگذاشتیم و خدمت امام(ره) مىبردیم و او بود که با نظر صایب و ارادهى قوى و ایمان و توکل بىنظیر خود، مشکل را حل مىکرد. خدا شاهد است که در مدت عمر خود، کسى را در این حد از توکل و حسنظن به خدا ندیده و نشنیدهام. او، مشکل را حل و گره را باز مىکرد. امروز، این پدر خانواده و آن متّکاى محکم و کسى که خاطرمان آسوده بود که در مشکلات، به او مراجعه خواهیم کرد، در میان ما نیست.
فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری 12/5/1368
همهى شما دیدید که در پایان وصیتنامهى ایشان، به مواردى اشاره شده بود که امام قبلاً نسبت به طرح آنها سکوت کرده بودند. در زمان بنىصدر که من خدمت امام(ره) رسیده بودم، ایشان مىگفتند: حرفهایى که او از قول من مىگوید، همهاش خلاف واقع است و حقیقت ندارد. بنابراین، هر حرفى که زده مىشد، فوراً او را نمىآشفت و تحریک نمىکرد و در صدد پاسخ سریع برنمىآمد. این متانت، بردبارى، حلم، تسلط بر نفس و سعهى صدر، در هرکس که باشد، از او یک انسان بزرگ خواهد ساخت. درعینحال اگر امام(ره) آن عوامل اصلى معنویت، ارتباط با خدا، کار براى رضاى او، تقوا و انجام تکلیف را نمىداشت، نه انقلاب به پیروزى مىرسید، نه شما مردم اینگونه عاشقش مىشدید، نه مىتوانست این طوفان را در دنیا به وجود آورد، و نه قادر بود در مقابل تهدید و ارعاب دشمن، مثل کوه بایستد.
در همین خصوص خاطرهاى در ذهنم مانده است که نقل مىکنم: چند روز قبل از پایان سال 65 که خدمت امام بودیم، چون یکى از روزهاى فروردین 66 با ولادت یکى از ائمه(ع) مصادف مىشد، من و ... و حاج احمد آقا اصرار کردیم که ایشان در حسینیهى جماران با مردم دیدارى داشته باشند. امام استنکاف کردند و قاطع گفتند: حالش را ندارم. من در ایام نوروز به مشهد رفته بودم ... در همان روزها، ناگهان قلب امام مشکلى پیدا مىکند و چون حاج احمدآقا - که حق بزرگى بر گردن همهى ملت دارد و امام را در این چند سال حفظ کرد - همهى وسایل را براى بهبود امام(ره) مهیا کرده بود، فوراً به وضعیت جسمى ایشان رسیدگى شد و خطر برطرف گردید.
وقتى در بیمارستان بر بالین ایشان حاضر شدم، عرض کردم: چهقدر خوب شد که آن شب اصرار ما را براى ملاقات با مردم نپذیرفتید؛ والّا اگر خبر این ملاقات اعلام مىشد، مردم به زیارت شما مىآمدند و آنوقت شما با این حال نمىتوانستید مردم را ملاقات کنید و انعکاس آن در دنیا خوب نبود. این کار شما، خواست خداوند و کمک الهى بود و در آن زمان تصمیم بجایى گرفتید. ایشان در پاسخ من گفتند: آنطور که من فهمیدم، مثل اینکه از اول انقلاب تا حالا، یک دست غیبى در همهى کارها دارد ما را هدایت و پشتیبانى مىکند.
معنویت مردم و خانوادهى شهدا و اخلاص رزمندگان در جبههها، امام را به هیجان مىآورد. من چند بار گریهى امام را - نه فقط به هنگام روضه و ذکر مصیبت - دیده بودم. هر دفعه که راجع به فداکاریهاى مردم با امام صحبت مىکردیم، ایشان به هیجان مىآمدند و متأثر مىشدند. مثلاً موقعى که در محل نماز جمعهى تهران، قلکهاى اهدایى بچهها به جبهه را شکسته بودند و کوهى از پول درست شده بود، امام(ره) در بیمارستان با مشاهدهى این صحنه از تلویزیون متأثر شدند و به من که در خدمتشان بودم، گفتند: دیدى این بچهها چه کردند؟ در آن لحظه مشاهده کردم که چشمهایشان پُر از اشک شده است و گریه مىکنند.
فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت با فرماندهان و اعضای کمیتههای انقلاب اسلامی 18/3/1368
خدا مىداند که در طول این ده سال، فکر چنین روزى، همیشه دل ما را لرزانده بود. نمىدانستیم دنیاى بدون «خمینى» چگونه قابل تحمل است. به همین خاطر، چندین بار به ایشان عرض کردم: دعاى بزرگ من در پیشگاه خدا این است که من قبل از شما بمیرم.
در همان روز تلخ که حال امام مساعد نبود، من جمعى از اعضاى شوراى بازنگرى قانون اساسى را دعوت کردم و به آنها گفتم که حال امام خوب نیست؛ کار بازنگرى را قدرى تسریع کنیم و مژدهى اتمام آن را به ایشان در بیمارستان بدهیم، تا دل امام شاد شود. واقعاً از تصور آن چیزى که ممکن بود پیش آید، قلب من مىلرزید؛ صدایم شکست و نتوانستم حرفم را تمام کنم. شاید چند ساعت بعد از آن بود که اطلاع پیدا کردیم این ودیعهى الهى و این گوهر ارزنده را از دست دادهایم.
فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت گروه کثیری از فرماندهان و اعضای سپاه 17/3/1368
سختترین کار این است که دربارهى فقدان امام عزیز و جان ملت سخن بگوییم. حقیقتاً همهى ما یتیم شدیم. ده سال پیش که ایشان دچار عارضهى قلبى شدند، با جمعى از دوستان - که امروز بسیارى از آنها جزو شهدا هستند و در جوار رحمت الهى آرمیدهاند - خود را در آن هواى سرد و برفى به قم رساندیم و آن وجود عزیز را که حیات انقلاب مرهون او بود، به تهران آوردیم و در بیمارستان قلب بسترى کردیم. چه روزهاى سختى گذشت و چه دلهرهها و نگرانیهاى غیرقابل توصیفى را پشت سر گذاشتیم.
از آن روزها تا پایان حیات ایشان، دایماً نگران این حادثهى تلخ بودیم و بارها به پروردگار متعال عرض مىکردیم که دعاى شوقانگیز امت مؤمن و مخلص ما به درگاه تو، سلامت و بقاى این قلب تپنده است؛ با بزرگوارى خود، دعاى امت ما را مستجاب کن. هروقت تصور فقدان این موجود عظیم و عزیز را مىکردیم، واقعاً دنیا براى همهى ما بىمعنى و تاریک جلوه مىکرد. امروز ما در مقابل چنین مصیبت بزرگ و سختى قرار داریم، که حقیقتاً حادثهیى جانکاه و باورنکردنى است و با هیچ مصیبت دیگرى قابل مقایسه نیست.
فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت فرماندهان و اعضای کمیتههای انقلاب اسلامی 18/3/1368