دل سرچشمه حکمت است . [امام علی علیه السلام]
مفاهیم پایه ی شبکه مساجد و هیئات بروجرد
روضه خوانی مقام معظم رهبری (1)خطبه‏هاى نماز جمعه (عاشوراى 1416)
چهارشنبه 86 دی 5 , ساعت 12:0 صبح  

این روزها، روزهاى روضه و گریه است؛ شما هم همه‏جا مى‏شنوید. بنده براى این‏که خودم را مختصرى در این میهمانى عظیم حسینى وارد کرده باشم، این چند کلمه را عرض مى‏کنم و چون این ملت ما خیلى جوان در راه خدا داده است - شاید در بین این جمعیت، هزاران نفر هستند که جوانانشان را از دست داده‏اند - فکر کردم که چند کلمه از جوانان امام حسین عرض کنم. ما به همه مى‏گوییم که از روى متن، روضه بخوانید؛ حالا بنده مى‏خواهم متن کتاب «لهوفِ» ابن‏طاووس را برایتان بخوانم، تا ببینیم روضه متنى چگونه است. بعضى مى‏گویند آدم نمى‏شود همان را که در کتاب نوشته است، بخواند؛ باید بپرورانیم - بسازیم - خوب؛ گاهى آن هم اشکالى ندارد؛ اما ما حالا از روى کتاب، چند کلمه‏اى مى‏خوانیم.
على‏بن‏طاووس، از علماى بزرگ شیعه در قرن ششم هجرى است؛ خانواده او همه اهل علم و دینند. همه آنها یا خیلى از آنها خوبند؛ بخصوص این دو برادر - على‏بن‏موسى‏بن‏جعفربن‏طاووس و احمدبن‏موسى‏بن‏جعفربن‏طاووس - این دو برادر از علماى بزرگ، مؤلّفین بزرگ و ثُقات بزرگند. کتاب معروف «لهوف» از سیّد على‏بن‏موسى‏بن‏جعفربن‏طاووس است. در تعبیرات منبریهاى ما عین عبارات این کتاب - مثل روایت - خوانده مى‏شود؛ از بس متقن و مهم است. من از روى این مى‏خوانم.
مى‏گوید: «فلمّا لم یبق معه سوى اهل بیته»؛ یعنى وقتى که همه اصحاب امام حسین به شهادت رسیدند و کسى غیر از خانواده او باقى نماند، «خرج على‏بن‏الحسین علیه‏السّلام»؛ على‏اکبر از خیمه‏گاه خارج شد. «و کان من اصبح النّاس خلقاً»؛ على‏اکبر یکى از زیباترین جوانان بود. «فاستأذن اباه فى القتال»؛ پیش پدر آمد و گفت: پدر، اکنون اجازه بده تا من بروم بجنگم و جانم را قربانت کنم. «فاذن له»؛ هیچ مقاومتى نکرد و به او اجازه داد!
این دیگر اصحاب و برادرزاده و خواهرزاده نیست که امام به او بگوید نرو - بایست - این پاره تن و پاره جگر خود اوست! حال که مى‏خواهد برود، باید امام حسین اجازه دهد. این انفاق امام حسین است؛ این اسماعیل حسین است که به میدان مى‏رود. «فاذن له»؛ اجازه داد که برود. اما همین که على‏اکبر به طرف میدان راه افتاد، «ثمّ نظر الیه نظر یائس منه»؛ امام حسین نگاهى از روى نومیدى، به قدّ و قامت على‏اکبر انداخت. «و ارخى‏ علیه‏السّلام عینه و بکى‏، ثمّ قال اللّهم اشهد»؛ گفت: خدایا خودت شاهد باش. «فقد برز الیهم غلام اشبه النّاس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسولک»؛ جوانى را به جنگ و به کام مرگ فرستادم که از همه مردم، شبیه‏تر به پیغمبر بود؛ هم در چهره، هم در حرف زدن، هم در اخلاق؛ از همه جهت!
به به، چه جوانى! اخلاقش هم به پیغمبر، از همه شبیه‏تر است. قیافه و حرف زدنش هم به پیغمبر و به حرف زدن پیغمبر، از همه شبیه‏تر است. شما ببینید امام حسین، به چنین جوانى چقدر علاقه‏مند است! به این جوان، عشق مى‏ورزد؛ نه فقط به خاطر این‏که پسر اوست. به خاطر شباهت، آن هم چنان شباهتى به پیغمبر! آن هم حسینى که در بغل پیغمبر بزرگ شده است. به این پسر، خیلى علاقه دارد و رفتن این پسر به میدان جنگ، خیلى برایش سخت است. بالاخره رفت.
مرحوم ابن‏طاووس نقل مى‏کند که این جوان به میدان جنگ رفت و شجاعانه جنگید. بعد نزد پدرش برگشت و گفت: پدرجان! تشنگى دارد مرا مى‏کشد؛ اگر آبى دارى، به من بده. حضرت هم آن جواب را به او داد. برگشت و به طرف میدان رفت. حضرت در جواب به او فرمود: برو بجنگ؛ طولى نخواهد کشید که به دست جدّت سیراب خواهى شد. «فرجع الى موقف نضال»؛ على‏اکبر به‏طرف میدان جنگ برگشت.
مؤلّف این کتاب، ابن‏طاووس است؛ آدم ثقه‏اى است. این‏طور نیست که براى گریه‏گرفتن و مثلاً گرم کردن مجلس بخواهد حرفى بزند؛ نه. عباراتش عبارات متقنى است. مى‏گوید: «و قاتل اعظم القتال»؛ على‏اکبر، بزرگترین جنگ را کرد؛ در نهایت شجاعت و شهامت جنگید. بعد از آن که مقدارى جنگید، «فرماه منقذبن مرة العبدى لعنة اللَّه»؛ یکى از افراد دشمن، آن حضرت را با تیرى هدف گرفت. «فصرعه»؛ پس او را از روى اسب به زمین انداخت.
«فنادا یا ابتاه علیک السّلام»؛ صداى جوان بلند شد: پدر، خداحافظ! «هذا جدّى یقرأک السّلام»؛ این جدّم پیغمبر است که به تو سلام مى‏رساند. «و یقول عجل القدوم علینا»؛ مى‏گوید: فرزندم حسین! زود بیا، بر ما وارد شو - على‏اکبر، همین یک کلمه را بر زبان جارى کرد - «ثم شهق شهقتاً فمات»؛ بعد آهى، یا فریادى کشید و جان از بدنش بیرون رفت.
«فجاء الحسین علیه‏السّلام»؛ امام حسین تا صداى فرزند را شنید، به طرف میدان جنگ آمد؛ آن‏جایى که جوانش روى زمین افتاده است. «حتّى وقف علیه»؛ بالاى سر جوان خود رسید. «و وضع خدّه على خدّه»؛ صورتش را روى صورت على‏اکبر گذاشت. «و قال قتل اللَّه قوماً قتلوک ما اجرأهم على اللَّه»؛ حضرت، صورتش را روى صورت على‏اکبر گذاشت و این کلمات را گفت: خداوند بکشد قومى را که تو را کشت ...
قال الرّاوى: «و خرجت زینب بنت على علیهماالسّلام»؛ راوى مى‏گوید: یک وقت دیدیم که زینب از خیمه‏ها خارج شد. «فنادا یا حبیباه یابن‏اخاه»؛ صدایش بلند شد: «اى عزیز من؛ اى برادرزاده من!». «و جائت فأکبّت علیه»؛ آمد و خودش را روى پیکر بى‏جان على‏اکبر انداخت. «فجاءالحسین علیه‏السّلام فأخذها و ردها الى النّساء»؛ امام حسین علیه‏السّلام آمد، بازوى خواهرش را گرفت، او را از روى جسد على‏اکبر بلند کرد و پیش زنها فرستاد.
«ثمّ جعل اهل بیته صلوات‏اللَّه‏وسلامه‏علیهم یخرج رجل منهم بعدالرجل»؛ دنباله این قضیه را نقل مى‏کند که اگر بخواهیم این عبارات را بخوانیم، واقعاً دل انسان از شنیدن این کلمات، آب مى‏شود!
من از این عبارت ابن‏طاووس، مطلبى به ذهنم رسید. این که مى‏گوید: «فأکبّت علیه»، آنچه در این جمله ابن‏طاووس است - که حتماً از روایات و اخبار صحیحى نقل کرده - نمى‏گوید که امام حسین خودش را روى بدن على‏اکبر انداخت؛ امام حسین، فقط صورتش را روى صورت جوانش گذاشت. اما آن که خودش را از روى بى‏تابى روى بدن على‏اکبر انداخت، حضرت زینب کبرى‏ است.
من در هیچ کتاب و هیچ مقتلى ندیدم که این زینب بزرگوار، این عمّه سادات، این عقیله بنى‏هاشم، وقتى که دو پسر خودش، دو على‏اکبر خودش هم در کربلا شهید شدند - یکى «عون» و یکى «محمّد» - عکس‏العملى نشان داده باشد؛ مثلاً فریادى کشیده باشد، گریه بلندى کرده باشد، یا خودش را روى بدن آنها انداخته باشد! به نظرم رسید این مادران شهداى زمان ما، حقیقتاً نسخه زینب را عمل و پیاده مى‏کنند! بنده ندیدم، یا کمتر مادرى را دیدم - مادر یک شهید، مادر دو شهید، مادر سه شهید - که وقتى انسان او را مى‏بیند، در او ضعف و عجز احساس کند!
مادران واقعاً شیر زنانى هستند که انسان مى‏بیند زینب کبرى‏ نسخه اصلى رفتار مادران شهداى ماست. دو پسر جوانش - عون و محمّد - شهید شدند، حضرت زینب سلام‏اللَّه‏علیها عکس‏العملى نشان نداد؛ اما دو جاى دیگر - غیر از مورد پسران خودش - دارد که خودش را روى جسد شهید انداخت؛ یکى همین‏جاست که بالاى سر على‏اکبر آمد و بى‏اختیار خودش را روى بدن على‏اکبر انداخت، یکى هم عصر عاشوراست؛ آن وقتى که خودش را روى بدن برادرش حسین انداخت و صدایش بلند شد: «یا رسول‏اللَّه! هذا حسینک ململ بدماء»؛ اى پیغمبر خدا، این حسین توست؛ این عزیز توست؛ این پاره تن توست! چه مصیبتهایى را تحمّل کردند! لاحول و لاقوة الّا باللَّه العلىّ العظیم.

خطبه‏هاى نماز جمعه (عاشوراى 1416) 19/3/1374

نوشته شده توسط شهید | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

مفاهیم پایه ی شبکه مساجد و هیئات بروجرد

مدیر وبلاگ : شهید[102]
نویسندگان وبلاگ :
شهید
شهید (@)[0]


طرح شبکه مساجد و هیئات طرحی است که در سال 1384 در شهرستان بروجرد آغاز به کار کرده است.
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 5 بازدید
بازدید دیروز: 4 بازدید
بازدید کل: 144300 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
لینک های روزانه

فعالیت شبکه ای مساجد و هیئات [33]
بصیرت، جنگ نرم و موضوعات حقیرِ گفتمان شده! [50]
بررسی سطح خرد موضوعاتِ پدیده توسعه اقتصادی [20]
نظام مفاهیم مأخوذ در ادبیات توسعه [12]
نقش علم وفن در غربی شدن [16]
فاصله طبقاتی و کارشناسی غربی!!! [32]
کارشناسی غربی و عدالت!!! [36]
راه تحققِ "عدالت وپیشرفت توأمان" [17]
عدالت و پیشرفت و ایده کانونی انقلاب [21]
"هدف، جاده و ماشین" دهه چهارم انقلاب اسلامی [33]
یک کاندیدای ساده زیست!!!!! [94]
جنایات تصوف در 19آبان 1386 [95]
بز برنج های انتخاباتی [115]
مقالات تحلیلی عاقبت بدعت گزاران؟؟؟ (قسمت اول) [98]
ماجرای شهادت شهید قنوتی (2) ما یک خمینی کشتیم! [84]
[آرشیو(17)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
عدالت و پیشرفت توأمان[2] . عدالت و ژیشرفت توأمان . فعالیت شبکه ای و غیر متمرکز مساجد و هیئات . کارگروه تخصصی عدالت و پیشرفت . کارنامه خوانی ریاست جمهوری عدالت و پیشرفت توأمان . گفتمان عدالت وپیشرفت توامان: . مدل تری گپس . نقد آینده نگری مدرن برای انقلاب اسلامی . کارگروه های عدالت و پیشرفت توأمان مساجد و هیئات . کارنامه خوانی ریاست جمهوری طرح فعالیت شبکه ای مساجد و هیئات . الزامات اقتصادی . الزامات سیاسی . الزامات فرهنگی . برنامه پنجم سازندگی . دهه "عدالت و پیشرفت توأمان" . طرح فعالیت شبکه ای مساجد وهیئات - برنامه یازدهم . عدالت و پیشرفت .
نوشته های پیشین

خبرهای قدیمی
زمستان 1386
پاییز 1386
زمستان 1385
شهریور 1388
خرداد 1388
اردیبهشت 1388
فروردین 1388
اسفند 1387
بهمن 1387
دی 1387
آذر 1387
بهمن 1386
آبان 1388
آذر 1388
بهار 1389
زمستان 1388
تابستان 1389
تابستان 89
پاییز 89
بهار 90
لوگوی وبلاگ من

مفاهیم پایه ی شبکه مساجد و هیئات بروجرد
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

برنامه‏های شورای الگوی پیشرفت در نیمه دوم سال
فلسفه برگزاری نشست های راهبردی جمهوری اسلامی
متن کامل سخنرانی بسیار مهم امام خامنه ای در حوزه قم
انتشار اولین گزارش راهبردی با موضوع الگوی پیشرفت اسلامی
مقدمه کتاب الگوی پیشرفت اسلامی
[عناوین آرشیوشده]