بسم الله الرحمن الرحیم
مثلاً می گوئیم جنگ و درباره آن می گوئیم:
آثاری را که جنگ در اقتصاد دارد در شرایط A چه هست؟
آثاری که روی نظام سیاسی و پرورشی دارد چیست؟
بعد می گوئید این آثار درست است. اثر اقتصاد آن بد است، اثر سیاسی آن هم این درجه از خوبی و این درجه از بدی را دارد ولی اثر از نظر نظام پرورشی عالی است. جنگ با کفار مبدا ساخت انسان است بعد نسبت تاثیرها را با هم ببینید، ببینید این مقوله هایی که داریم (اقتصاد، سیاست، نظام پرورشی و غیره) با هم چه نسبتی دارند؟ اقتصاد را برای چه می خواهید؟ سیاست را برای چه می خواهید؟ اینها لازمه حیات بشر هستند می گوئید می دانم برای حیات بشر است اما غرض شما از حیات بشر چیست؟ می گوئید رسیدن به برکات الهی و غیره . می گویم از اینها بوی نظام پرورشی می آید معلوم می شود در متغیرهای شما بزرگترین متغیر بحث پرورش است. بعد می گوئید نه بشر زندگی هم دارد. میز و صندلی و میکروفون و غیره را هم می خواهد. می گویم خوب اینها را برای چه می خواهد؟ بهر حال شما در مجموعه بندگی خدا را متغیر اصلی قرار می دهید در نظام پرورشی هم مقابله با کفررا متغیر اصلی قرار می دهید (ما تقوا، مقابله با هواهای درونی و بیرونی) بعد از اینکه این را می شناسید و آن را نصب العین قرار می دهید (نه اینکه قراردادی باشد) حال نسبت تاثیرات مختلفی را که دارد می سنجید. یک جمع بندی می کنید و می گوئید جنگ بسیار خوب است چون آثاری را که روی پرورش داشته است به یک منطقه ای نرسیده که اثر ضد بکند. اگر اینجوری هم امتداد پیدا کند اثر نفع آن بیشتر خواهد شد. یک وقت هست که می گوئید خود نظام پرورشی هم اگر اینجوری شود اثر مطلوب ندارد. باید آنجورش کنید. باید جنگ در این درجه باشد و خصوصیاتی را ذکر می کنید بعد می گوئید نه این آثارش خوب است. به نتیجه می رسید و وضعیت فعلی را حالا می خواهیم بشناسیم. وضعیت فعلی معلول یک سری اموری است که در گذشته واقع شده است علیت بین رابطه آن و این حاکم است. حالا پیش بینی می کنید که جنگ را جهانی کنید می گوئیم در این صورت مسلمین نجات پیدا می کنند صنایع هم خودکفا می شود تولید فرهنگ هم خودشان می کنند. قدرت و هیبت سیاسی هم خودشان ایجاد می کنند. اعتماد سیاسی شدید هم پیدا می شود. بعد می گوئید این مدلی است که انشاء الله ما می خواهیم به آن برسیم. شروع می کنید یک سری اقدامات برای مراحل مختلف انجام می دهید و به اینجا می رسید.