بسم الله الرحمن الرحیم
اطلاعیه شماره 1
شرکت در انتخابات یک فریضه است
در سوم تیر سال 1383 مردم سر افراز و همیشه در صحنه ایران حماسه ای از جنس معجزه آفریدند و با رای به دولتی که از جنس خودشان بود بار دیگر با آرمانهای رفیع انقلاب و رهبر معظم انقلاب تاکید کردند.
اینک ملت ایران در حماسه ای دیگر و برای تکمیل گام قبلی خود و با تاسی به سرور و سالار شهیدان می رود که شعار عدالت محوری را به سر منزل مقصود رهنمون سازد.
ستاد مردمی دکتر محمود احمدی نژاد برای ورود به انتخابات مجلس هشتم از همه مردم آزاده بروجرد دعوت به عمل می آورد که همگام با همه مردم ایران برای شرکت و رونق بخشیدن به انتخابات مجلس هشتم حضور به هم رسانند و با انتخاب نمایندگانی اصلح که ملاک فقر ستیزی، مردمی و ولایت مداراین بار مجلس عدالت محور را بوجود آورده تا از این طریق راه را برای دولت عدالت هموار سازند.
وعده دیدار ما روز 24 اسفند 1386 پای صندوق های رای
تا انتخاب برتر یک یا حسین دیگر.....
ستاد مردمی دکتر محمود احمدی نژاد
شهرستان بروجرد برای ورود به انتخابات مجلس
هشتم ( ستاد رایحه خوش خدمت)15/10/86
در ایام هفتهى دفاع مقدس - که یادآور فصل مهمى از زندگى این ملت و تاریخ پُرافتخار پس از انقلاب است - هیچ چیز شایستهتر و لازم تر از این نیست که ما از فداکاران دوران جنگ و سربازان جان بر کف اسلام، و کسانىکه جان خود را در وسط معرکهى حق و باطل به گروگان گذاشتند، تا آبروى اسلام و آبروى این ملت و حیثیت جهاد در راه خدا را حفظ کنند، تجلیل کنیم و آنها را بزرگ بداریم؛ مخصوصاً پاکبازانى که هرچه داشتند، در این میدان نثار کردند؛ یعنى شهداى عزیز ما و خانوادههاى صبورِ پُرگذشت آنان، جانبازان فداکار و بلندنظر و گرانقدر ما و خانوادههاى رنجکشیدهى آنان، آزادگان عزیز ما و خانوادههاى آنان، و مفقودان و اسراى دور از میهنمان و کسان و خانوادههاى نگران آنان. تجلیل از این عزیزان، وظیفهى بزرگى براى ملت است.
جنگ تحمیلى، یک امتحان و یک عبرت
این جنگ تحمیلى، نه فقط براى همان چند سال یک امتحان بود، بلکه براى بعد از دوران خاتمهى جنگ هم یک محک و یک امتحان و یک عبرت است. اگر هر ملتى بتواند در هنگام تهاجم دشمنان و خطرى که بیگانگان براى او بهوجود مىآورند، از خودش دفاع کند و دشمن را سرکوب نماید و به عقب براند و بعد از جنگ، ویرانی اى جنگ را اصلاح کند و اوضاع را به حال اول دربیاورد و عزت و آبروى آن ملت را حفظ بکند و یادگارهاى جنگ - یعنى همین رزمندگان و جانبازان و خانوادههاى شهدا - را گرامى بدارد، این ملت ذلیلشدنى نیست؛ این ملت عزیز خواهد ماند.
کشتن روح دفاع و سلحشورى در ملتها، بزرگترین جنایت استعمار
بزرگترین جنایت استعمار و ایادى خائن آن - که در طول سالهاى متمادى بر کشورهاى اسلامى حکومت کردند - این بود که روح دفاع و سلحشورى را در ملتها کشتند و آنان را به شعارهاى پوچ، مثل قومیت و ملیتهاى افراطى سرگرم کردند؛ لذا مىبینید که تقریباً از دو قرن پیش، دشمنان ملتهاى اسلامى به کشورهاى آنها سرازیر شدند و هر وقت به نحوى آنها را تحقیر و ذلیل و غارت کردند و رفتند و ملتها همینطور آنها را تماشا و تحمل کردند. کار به آنجا رسید که امروز مىبینید ملتهاى مسلمان، جزو ضعیف ترین ملتهاى جهان هستند؛ در حالى که اسلام در بطن خود، داراى قدرت و عزت و کرامت است. اسلام که ذلتپذیر نیست؛ چرا مسلمانان اینطور شدند؟! این همان کارى است که حکومتهاى دستنشانده با ملتهاى مسلمان انجام دادند؛ آنها را سرکوب و ذلیل و ذلتپذیر کردند؛ هر وقت هم عده اى خواستند با الهام گیرى از روح اسلام کارى بکنند، از همه طرف آنها را محاصره کردند.
ملت ما ثابت کرد که مىتواند از خودش دفاع کند
ملت ما بحمداللَّه با پیروزى انقلاب اسلامى و بعد از این پیروزى درخشان، خود را از این حالت تحقیرآمیز نجات داد. بعد هم ماجراى جنگ تحمیلى اتفاق افتاد و این ملت بزرگ ثابت کرد که مىتواند از خودش دفاع کند؛ این درسى براى ملتهاى دیگر شد. ما در مقابل بزرگترین قدرتهاى ترکیبشدهى عالم قرار گرفتیم؛ یعنى در طول هشت سال، همه با کمک به دشمنمان، در مقابل ما صفآرایى کردند؛ اما بعد از این هشت سال، نتوانستند یکصدم از مقاصد خودشان را به دست بیاورند و سرافکنده به جاى اول برگشتند. آیا این براى یک ملت عزت نیست؟
آنچه که من مىخواهم تأکید کنم، این است که ملت ما نباید هرگز فراهمآورندگان این عزت را فراموش کند. آنها چه کسانى هستند؟ رزمندگان، نیروهاى مسلح، آحاد بسیج عظیم و بىپایان مردمى، جوانان مؤمن این مملکت و خانوادههاى صبور و غیور این ملت. اینها بودند که این حماسهى بزرگ را آفریدند. این کشور همیشه به رزمندگان دوران هشتساله، بخصوص به خانوادههاى شهدا و جانبازان و آزادگان و مفقودان و اسرا و خانوادههایشان مدیون است؛ ما به اینها مدیون هستیم.....
شما ملت عزیز، شما ملتى که دلهایتان با ایمان روشن شد و به برکت ایمان قوّت قلب پیدا کردید و در مقابل دشمن ایستادید و حرف خودتان را پیش بردید، باید قدر این ایمان و این روحیهى سلحشوری و قدر سلحشوران میدان نبرد را بدانید و این ارزشها را زنده نگهدارید. ملت ما در مقابل چنین ظالم هایى سر خم نخواهد کرد.
فرازی از سخنرانى در دیدار با جمعى از رزمندگان، پرسنل و مسئولان ستاد فرماندهى کل قوا، ستاد مشترک و نیروى هوایى ارتش جمهورى اسلامى ایران، مسئولان حفاظت اطلاعات و عقیدتى، سیاسى نیروهاى مسلح و پرسنل نمایندگى ولىّفقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، جمعى از بسیجیان شهرهاى تهران، سمنان و دماوند، گروهى از خانوادههاى شهدا و جانبازان شهرهاى تهران، همدان، یزد و قزوین و آزادگان بهار همدان، بهمناسبت گرامیداشت هفتهى دفاع مقدس و هفتهى وحدت 1370/7/3
بسم الله الرحمن الرحیم
ریشه تورم کجاست؟
...........
مقاله ی تحلیلی
حجت الاسلام مجید گودرزی
مسئول ستادهای مردمی دکتر محمود احمدی نژاد
در انتخابات مجلس هشتم در بروجرد
در رابطه با تحلیل بحث گرانی و تورم
............
"در این مقاله مدعای اصلی این است که ادبیات توسعه از تحلیل
بخش اقتصاد در جانعه انقلابی ایران عاجز است،
لذا به طریق اولی راه حل های علمی که امروز از سوی کارشناسان سیاسی گفته می شود
ومورد حمایت جریانهای سیاسی هم قرار می گیرد.
راهی اساسی برای حل ریشهای تورم نمی باشد."
.......................
خلاصه بحث:
ضرورت بررسی ریشه های بنیادین تورم،قبل از تصمیم گیری برای حل این معضل
تحلیل گرانی ازموضع « تولید، توزیع، مصرف» در این مقاله
استارت تبدیل الگوی مصرف در ایران در دوران پهلوی
تغییر تعریف فقر در ایران در دولت مهندس میر حسین موسوی
توسعه مصرف گرائی در دولتهای بعد از دولت جنگ از بخش اقتصاد به بخش فرهنگ و سیاست
تقسیم راهکارهای مبارزه با تورم در دولتها به سه دسته راهکار کوتاه مدت،میان مدت و بلند مدت
ایجاد تعادل در کشورها نسبت به اقتصاد جهانی راهکار علمی دنیا برای کنترل تورم
بررسی علت تورم در دیدگاه اسلامی (بررسی تاثیر انقلاب در بخش اقتصاد)
تعریف نظام سرمایه داری به نظام چهار بازار(مقدمه بحث)
بازار سرمایه متغیر اصلی چهار بازار نظام سرمایه داری
طرح شعار« داشتن حق مصرف مساوی از بالا تا پایین نظام» و ایجاد روحیه گستاخی انقلابی در بخش اقتصاد در اثر انقلاب
تقویت نقش خویش فرماها در اقتصاد اثر تغییرات ایجاد شده در بخش اقتصاد به وسیله انقلاب
بالا رفتن قیمت در بخش توزیع به وسیله خویش فرماها علت افزایش نرخ دست مزد در بخش تولید
انعکاس افزایش قیمت دستمزد در بخش غیر دولتی در بخش دولتی
انعکاس ارتقای انتظارات مردمی در بخش های توزیع و تولید ، علت گرانی
پرهیز از تحلیل وضعیت جامعه ایران بر اساس ادبیات توسعه و تولید الگوی بومی اقتصاد راهکار بنیادین کنترل تورم در جامعه ایران
تقابل دائمی تصمیمات دولتها برای کنترل تورم بر اساس ادبیات توسعه با جهت گیری تقاضاهای مصرفی مردم در جامعه انقلابی ایران
....................
1. ضرورت بررسی ریشه های بنیادین تورم،قبل از تصمیم گیری برای حل این معضل
برای اینکه بتوانیم در حل مشکل تورم و گرانی به توفیق دست پیدا کنیم و راه حل منطقی پیش روی مدیران اجرایی دولت بگذاریم باید ابتدا ریشه تورم و گرانی و علل پیدا و پنهان آن معلوم و مشخص شود تا درمان تورم آسان شود.برای نگاه به ریشه ها و علت های گرانی باید ابتدا به گذشته اقتصادی کشور نگاهی دقیق و موشکافانه انداخت و سپس راه حلهای موجود در دنیا را برای حل تورم مورد بررسی قرار داد و نهایتاً الگوی بومی که با فرهنگ مذهبی ایران تناسب داشته باشد انتخاب و مشکل گرانی و تورم را حل نمود.
2. تحلیل گرانی ازموضع « تولید، توزیع، مصرف» در این مقاله
ما می خواهیم که از موضع « تولید، توزیع، مصرف» به تحلیل گرانی و تورم بپردازیم.
1/2. استارت تبدیل الگوی مصرف در ایران در دوران پهلوی
یک ملت می تواند قطب توسعه تولیدی در منطقه یا دنیا باشد یا می تواند قطب توسعه توزیعی و یا مصرفی باشد، به لطف زمامداران کشورمان در دوره شاه ، کشور ما یک کشور مصرف کننده بود که با تغییر و تحولی که حکومت آن زمان در ساختارهای اقتصادی و همچنین تغییر در فرهنگ مردم به وجود آورد اولین استارت تبدیل « مصرف » در کشورمان به « مصرف انبوه » زده شد و کشور ما قطب توسعه در زمینه توزیع شد، این توزیع از طریق پول نفت به سیستم اداری تزریق می شد و کالاهای غربی وارد کشور می شد تا مصرف شود، این اولین جرقه برای مصرف در قبل از انقلاب بود.
2/2. تغییر تعریف فقر در ایران در دولت مهندس میر حسین موسوی
دومین جرقه مصرف انبوه در انقلاب اسلامی اتفاق افتاد و آن در زمان دولت مهندس میرحسین موسوی بود؛ که در دوره ایشان معنای فقر عوض شد یعنی اینکه اگر تا قبل از آن به کسانی که از داشتن نان شب معذور بودند فقیر می گفتند پس از این دوره اگر کسی یخچال یا تلویزیون یا یکی دیگر از این کالاها را نداشت ، فقیر نامیده می شد، ایشان کالاهای اساسی را با دفترچه های ازدواج بین مردم توزیع می کردند که این کالاها شامل یخچال، تلویزیون، پنکه و ... بود و هماهنگ با این کار به علت اینکه دولت، به نام دولت مستضعفین و محرومین بود زیر ساخت های جامعه که باید در منطق سرمایه داری یا نظام سوسیالیستی گسترش پیدا می کرد و امکانات و تسهیلات صرف مناطق اقتصادی و صنعتی و نقاط استراتژیک تجاری باشد، در منطق انقلاب توسعه یافت یعنی جاده، برق، تلفن و... بوسیله جهاد سازندگی به همه نقاط کشور کشیده شد.
1/2/2. توسعه مصرف گرائی در دولتهای بعد از دولت جنگ از بخش اقتصاد به بخش فرهنگ و سیاست
در دوره آقای هاشمی مصرف انبوه از کالاهای اساسی به آموزش و پرورش، مراکز آموزشی غیر انتفاعی، دانشگاه آزاد و توسعه شهری تعمیم داده شد به عبارت دیگر آموزش و پرورش همگانی، ایجاد رغبت برای رفتن به دانشگاه آزاد( به علت محدودیت نفرات در دانشگاه دولتی) و آموزشگاههای غیر دولتی و ادامه تحصیلات تا رده های دانشگاهی به عنوان تنها ارزش اجتماعی مزید بر علت شد.
در دولت آقای خاتمی علاوه بر اینکه بخش اقتصادی را مانند دوره آقای هاشمی توسعه می دادند، این روند به سیاست تعمیم داده شد، یعنی جامعه مدنی و گسترش مطبوعات و روزنامه های زنجیره ای، کتاب و استانداردهای مطبوعاتی در سراسر کشور و .... که نیاز به سوبسیدهای کلان دولتی داشت.
در دولت عدالت محور آقای احمدی نژاد هم مصرف تحت شعار عدالت و اینکه نباید همه امکانات در پایتخت و مراکز استانها متمرکز شود از کلانشهرها به سمت شهرهای کوچک و روستاها تعمیم داده شد.
3. تقسیم راهکارهای مبارزه با تورم در دولتها به سه دسته راهکار کوتاه مدت،میان مدت و بلند مدت
مسئله گرانی در کشور از دیرباز ذهن مسئولین کشور را به خود مشغول نموده است و متناسب با شدت گرانی و تورم در هر دوره دولتها راه کارهای میان مدت و کوتاه مدتی و بلندمدتی را برای حل مشکل به کار گرفته اند مثلاً راه کار میان مدت آقایان این بوده که هر بار مسئله گرانی به اوج خود می رسید برای کاهش قیمتها دست به واردات کالا از خارج می زدند یا به عنوان راه کار کوتاه مدت کالا برگ کالاهایی مانند( برنج، روغن، بنزین و ...) بین مردم تقسیم می شد. یک راه حل هم در دوره مهندس میرحسین موسوی اتخاذ شد که آن ایجاد اتحادیه ها و نرخگذاری کالاها و ایجاد اماکنی مانند تعزیرات برای برخورد با افراد گران فروش و متخلف بوده است.(راهکار میان مدت) به عنوان راه کار بلند مدت نیز سعی شده است از طریق پول نفت نقدینگی کشور را با وارد کردن در یک جدول برنامه جهت دهی نموده و به سمت تولید ببرند.
4. ایجاد تعادل در کشورها نسبت به اقتصاد جهانی راهکار علمی دنیا برای کنترل تورم
اما مسئله تورم در دنیا و رشد نرخ کالاها به صورت قاعده مند و قانون مند نگاه می شود که مجال بحث روی آن نیست، که بصورت اجمالی اگر بخواهیم گفته باشیم در یک بحث اقتصادی و معمول کشورها ، نسبت به دنیا یک تعادلی را مطرح می کنند و نسبت به کشور خودشان تعادلش را بحث می کنند، البته در یک جاهایی مانند آن سالهایی که برزیل، شیلی و یا هر کشوری دچار بحران می شود بحث هائی مطرح است؛ که در این خصوص بحثهای مانند تحول فرهنگ در نظام مطرح می شود؛که باید فرهنگ تولید عوض شود ویا بحث می شود که واردات و صادرات دانش در کشور باید به چه گونه ای باشد و بحث های عمیقی که در رابطه با این مسئله مطرح است.
5. بررسی علت تورم در دیدگاه اسلامی (بررسی تاثیر انقلاب در بخش اقتصاد)
در نگاه بومی و اسلامی که می توان به مسئله گرانی داشت می توان از موضع تاثیر انقلاب در صنعت بحث را آغاز کرد ، یعنی یک انقلابی به وجود آمده است و این انقلاب با چالش هائی روبرو است؛ اینکه چرا نرخ کالاها به طور دائمی دراین چند سال تغییر کرده است یک تحلیل دارد ولی نه فقط در بخش اقتصاد بلکه در بخش سیاست و فرهنگ هم نیازهائی برای پویائی انقلاب مطرح است؛ به عنوان مثل تحلیل چالش در بخش سیاست درگیری بین « قومیت» و « جمهوریت» است، در بخش فرهنگ درگیری بین « منطق حجیت» و « منطق حسی» است و در بخش اقتصادی نیز درگیری بین « سرمایه» و « کار» است.
1/5. تعریف نظام سرمایه داری به نظام چهار بازار(مقدمه بحث)
برای مقدمه با ید متذکر شوم در نظام سرمایه داری چهار بازار وجود دارد که عبارتند از بازار سرمایه، کالا، کار، ابزار.
1/1/5. بازار سرمایه متغیر اصلی چهار بازار نظام سرمایه داری
در این نظام اقتصادی متغییر اصلی این چهار بازار، بازار سرمایه است یعنی این سرمایه است که مشخص می کند نرخ کار چقدر باشد، نرخ تکنولوژی چقدر باشد ونرخ ابزار چقدر باشد و نقش اصلی به عهده بازار سرمایه می باشد.
در هر کدام از این چهار محور نیز چهار بحث مستقل مطرح می شود؛ یعنی در بازار سرمایه بحث اینکه « قوانین تجمع سرمایه » چگونه بوجود بیاید به صورت مستقل مطرح می شود. در بازار کار بحث مستقل « کیفیت مدیریت درنظام سرمایه داری » مطرح می شود، در بازار ابزار نیز بحث « صرفه جویی در مقیاس تولید » یک بحث مستقلی است که مطرح می شود.
2/5. طرح شعار« داشتن حق مصرف مساوی از بالا تا پایین نظام» و ایجاد روحیه گستاخی انقلابی در بخش اقتصاد در اثر انقلاب
ولی در این بحث موضوع را که تاثیر انقلاب در تورم و گرانی است از زاویه دید « تولید، توزیع، مصرف » تحلیل می کنیم.
با بوجود آمدن انقلاب و گستاخی انقلابی که در اثر رهبری حضرت امام (ره) و شعارهای انقلاب در مردم به وجود آورد، شعاری مطرح شد که آن شعار « داشتن حق مصرف مساوی از بالا تا پایین نظام» بود، یعنی رهبر و بزرگان باید مساوی مردم، مصرف داشته باشند، این شعار بخش اقتصاد در کنار شعار اسلام خواهی ملت ایران، ساختار نظام سلطنتی را در هم شکسته و انقلاب را به وجود آورد.
1/2/5. تقویت نقش خویش فرماها در اقتصاد اثر تغییرات ایجاد شده در بخش اقتصاد به وسیله انقلاب
این انعکاس انقلاب در اقتصاد را می توان حتی در مغازه های خرده پای کنار خیابان نیز مشاهده نمود یعنی تحت هیچ اتحادیه ای و فروشگاه های زنجیره ای ( که آقای هاشمی برای کنترل گرانی پی گیر آن بودند و موفق نشد) نیستند، یعنی خود فرما ( خویش فرما) هستند. هر وقت که طلب ها و تقاضاهای خود را می خواهند و می بینند در بازار قیمت آن بالا رفته است، آنها نیز قیمتهای خود را افزایش می دهند که این کار به صورت خود کار توسط همه خویش فرماها انجام می شود بدون اینکه نیاز به هماهنگی حزبی یا اتحادیه ای و جلسه گرفتن باشد بلکه فقط به خاطر تاثیر انقلاب در روح مردم می باشد.
2/2/5. بالا رفتن قیمت در بخش توزیع به وسیله خویش فرماها علت افزایش نرخ دست مزد در بخش تولید
این یعنی اینکه سهم تاثیر اصلی در افزایش نرخ دستمزد در بخش تولید به عهده افزایش قیمت در بخش توزیع می باشد. بخش تولید که قاعده مند است؛ یعنی مثلاً یک کارخانه برای اینکه چگونه سرمایه گذاری کند یا هزینه های « مدیریت، مواد اولیه، انبار داری، تحول تکنولوژی و ... را انجام دهد از طریق مکانیزم چهار بازار کنترل، اداره و محاسبه می کند و بر اساس « نرخ سود سرمایه » کار می چرخد، لذا این بخش توزیع است که با افزایش نرخ دستمزد خود بخش تولید را هم متاثر می کند، مثلاً تاکسی ها، مکانیکی ها، سوپرمارکت ها و مغازه های کنار خیابان و .... نرخ دستمزد خود را افزایش دهند در بخش تولید خواه ناخواه باید دستمزد کارگرهای تولیدی نیز بالا برودو دیگر یک مدیر نمی تواند کارگرها را اذیت کند، زیرا اگر کارگران کارخانه ببینند دستمزدها در بیرون بیشتر بوده و داشتن یک مغازه به صرفه تر از کار در کارخانه است حتماً از کارخانه بیرون خواهند رفت؛ لذا برای اینکه کارخانه بچرخد و تعطیل نشود مدیران مجبور هستند به این حادثه اجتماعی وقع نهاده و آنرا بپذیرندو دست مزدها را افزایش نمایند و بالا ببرند، بنابراین قیمت تمام شده کالاهای تولیدی نیز خود به خود بالا می رود.
3/2/5. انعکاس افزایش قیمت دستمزد در بخش غیر دولتی در بخش دولتی
اثر بالا رفتن دستمزدها در بخش توزیع و به تبع آن در بخش تولید در حقوق کارمندان و خدمات دولتی است، یعنی بخش دولتی هم وابسته به این سیستم است و اینگونه نیست که بریده از هم باشند که بحثی را که آقای هاشمی درباره "خود گردانی وزارتخانه ها" به راه انداختند، برای این است که هزینه های کارمندان جبران شود. لذا هر سال دولت ناچار است که چه درباره خودگردانی وزارتخانه و نرخ دستمزد و حقوق کارمندان تصمیم گرفته و آنها را بالا ببرد.
بنابراین بخش تولید که نرخ کالاها در آن تعیین می شود از بخش توزیع تحت تاثیر قرار می گیرد که این به خاطر همان بحث مصرف و مصرف انبوه است.
4/2/5. تولید کالای گران علت کاهش ارزش پول ایران در موازنه با ارزهای خارجی
برای کنترل نرخ دستمزد در بخش تولید ناچاریم نرخ ارز و صادرات و واردات را دستکاری کنیم یعنی اگر هر چیزی در درون کشور تولید می شود گران تولید شود و هر چیزی که در خارج از کشور تولید می شود ارزان تولید شود، در موازنه همیشه وزن پول داخلی نسبت به پول های خارجی پائین می آید. چرا؟ چون هر چه که تولید شود، درس باشد، پژوهش باشد، در درون همیشه گران است.
5/5. انعکاس ارتقای انتظارات مردمی در بخش های توزیع و تولید ، علت گرانی
به هر حال انعکاس بالا رفتن انتظارات مردم در سه حوزه « سیاست، فرهنگ، اقتصاد» را در چهارده، پانزده میلیون جمعیت آزاد اقتصادی که در جامعه هستند می توان دید که اینها هم، همان انتظارات را دارند: انتظار مصرف روزنامه، کامپیوتر، مدرسه غیر انتفاعی و هر چیزی که انقلاب در جامعه مطرح می کند یعنی انتظارات دائماً در سیستم و الگوی مصرف سرمایه داری تشدید می شود، این یعنی اینکه ما قادر به کنترل « تولید، توزیع، مصرف» در این جمعیت اقتصاد آزاد نخواهیم بود و آنها هر وقت بخواهند دستمزد خودشان را بالا خواهند برد و این یعنی بالا رفتن نرخ دستمزدها در بخش های تولیدی و دولتی و خدماتی.
6. نتیجه بحث:
1/6. تقابل دائمی تصمیمات دولتها برای کنترل تورم بر اساس ادبیات توسعه با جهت گیری تقاضاهای مصرفی مردم در جامعه انقلابی ایران
همه می خواهند در یک افق مصرف کنند زیرا کار متغییر اصلی شده است مثلاً کار را در جامعه در نظر بگیرید که مدیران، متخصصان، کارگران فنی، و کارگران ساده در آن وجود دارد که همه با هم دستمزدهای خود را بالا می برند. یعنی نرخ کار در وحدت کل جامعه است که دائم به متغیر سرمایه در سیستم سرمایه داری تنه می زند و در جامعه مدیران با عینک اقتصاد سرمایه داری مرتباً می خواهند نرخ سود را بالا ببرند. لذا یا از طریق بالا بردن نرخ سود بانک این کار را انجام می دهند یا از طریق نشر اوراق بهادار و بورس و بخشهای مختلف دیگر سعی می کنند نقدینگی را را به جهتی که خودشان می خواهند بکشانند، از سوی دیگر مردم مقابله می کنند و نقطه شروع آن هم در همان چرخه ای است که خدمتتان عرض کردم زیرا خویشفرما هستند، قدرتش را دارند و می توانند نرخ را بالا ببرند.
فرهنگی که انقلاب به وجود آورده است می گوید توازن مصرف لازم است و فاصله طبقاتی را نمی پذیرد اما نظام سرمایه داری فاصله طبقاتی را تحمیل می کنند و در کشورهای دیگر این جرأت نیست که با این فرهنگ نظام اقتصادی سرمایه داری مخالفت کنند کما اینکه در زمان شاه نیز چنین جرأتی بین مردم ما نبود مثلاً یک راننده تاکسی الگوی مصرف خود را قبول می کرد یعنی آن چیزی را که جامعه به او تحمیل می کرد را می پذیرفت.
2/6. پرهیز از تحلیل وضعیت جامعه ایران بر اساس ادبیات توسعه و تولید الگوی بومی اقتصاد راهکار بنیادین کنترل تورم در جامعه ایران
لذا می توان مشکل اصلی در ایجاد تورم را به چالش بین فرهنگ نظام اقتصادی سرمایه داری و فرهنگ مصرف انبوه که قصد القاء خود به مردم کشورمان را دارد و فرهنگ انقلابی اسلامی مردم ایران نسبت داد. یعنی ادبیات توسعه کشور با فرهنگ انقلابی اسلامی مردم دچار تضاد است و در این بین به گرانی و تورم دامن می زند. بنابراین راهکار اساسی برای اصلاح تورم در اقتصاد ایران پرهیز از تحلیل وضعیت جامعه ایران بر اساس ادبیات توسعه است و در این میان تولید نرم افزارهای اقتصادی متناسب با آرمانهای انقلاب اسلامی است؛ که ان شاء الله در مقالی مناسب به توضیح نگاه دینی به بخش اقتصاد خواهم پرداخت.
۱۳۸۶/۱۰/۵
حوزه مقدسه قم –مجید گودرزی
من امروز چند جمله ذکر مصیبت کنم. البته شما از ساعتى پیش اینجا بودهاید؛ ذکر مصیبت کردهاند و شنیدهاید. این روزها هم در همه مجالس و محافل، ذکر مصیبت است. امروز، روز تاسوعاست و رسم بر این است که در این روز، گویندگان و نوحهسرایان، راجع به شهادت اباالفضل العبّاس روضه بخوانند. آنطور که از مجموع قراین به دست مىآید، از مردان رزمآور - غیر از کودک شش ماهه، یا بچه یازده ساله - اباالفضل العبّاس آخرین کسى است که قبل از امام حسین به شهادت رسیده است؛ و این شهادت هم باز در راه یک عمل بزرگ - یعنى آوردن آب براى لبتشنگان خیمههاى اباعبداللَّه الحسین - است. در زیارات و کلماتى که از ائمه علیهمالسّلام راجع به اباالفضل العبّاس رسیده است، روى دو جمله تأکید شده است: یکى بصیرت، یکى وفا. بصیرت اباالفضل العبّاس کجاست؟ همه یاران حسینى، صاحبان بصیرت بودند؛ اما او بصیرت را بیشتر نشان داد. در روز تاسوعا، مثل امروز عصرى، وقتى که فرصتى پیدا شد که او خود را از این بلا نجات دهد؛ یعنى آمدند به او پیشنهاد تسلیم و اماننامه کردند و گفتند ما تو را امان مىدهیم؛ چنان بر خورد جوانمردانهاى کرد که دشمن را پشیمان نمود. گفت: من از حسین جدا شوم؟! واى بر شما! اف بر شما و اماننامه شما! نمونه دیگرِ بصیرت او این بود که به سه نفر از برادرانش هم که با او بودند، دستور داد که قبل از او به میدان بروند و مجاهدت کنند؛ تا اینکه به شهادت رسیدند. مىدانید که آنها چهار برادر از یک مادر بودند: اباالفضل العبّاس - برادر بزرگتر - جعفر، عبداللَّه و عثمان. انسان برادرانش را در مقابل چشم خود براى حسینبنعلى قربانى کند؛ به فکر مادر داغدارش هم نباشد که بگوید یکى از برادران برود تا اینکه مادرم دلخوش باشد؛ به فکر سرپرستى فرزندان صغیر خودش هم نباشد که در مدینه هستند؛ این همان بصیرت است. وفادارى حضرت اباالفضل العبّاس هم از همه جا بیشتر در همین قضیه وارد شدن در شریعه فرات و ننوشیدن آب است. البته نقل معروفى در همه دهانها است که امام حسین علیهالسّلام حضرت اباالفضل را براى آوردن آب فرستاد. اما آنچه که من در نقلهاى معتبر - مثل «ارشاد» مفید و «لهوف» ابنطاووس - دیدم، اندکى با این نقل تفاوت دارد. که شاید اهمیت حادثه را هم بیشتر مىکند. در این کتابهاى معتبر اینطور نقل شده است که در آن لحظات و ساعت آخر، آنقدر بر این بچهها و کودکان، بر این دختران صغیر و بر اهل حرم تشنگى فشار آورد که خود امام حسین و اباالفضل با هم به طلب آب رفتند. اباالفضل تنها نرفت؛ خود امام حسین هم با اباالفضل حرکت کرد و به طرف همان شریعه فرات - شعبهاى از نهر فرات که در منطقه بود - رفتند، بلکه بتوانند آبى بیاورند. این دو برادر شجاع و قوىپنجه، پشت به پشت هم در میدان جنگ جنگیدند. یکى امام حسین در سن نزدیک به شصت سالگى است، اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نامآوران بىنظیر است. دیگرى هم برادر جوان سىوچند سالهاش اباالفضل العبّاس است، با آن خصوصیاتى که همه او را شناختهاند. این دو برادر، دوش به دوش هم، گاهى پشت به پشت هم، در وسط دریاى دشمن، صف لشکر را مىشکافند. براى اینکه خودشان را به آب فرات برسانند، بلکه بتوانند آبى بیاورند. در اثناى این جنگِ سخت است که ناگهان امام حسین احساس مىکند دشمن بین او و برادرش عباس فاصله انداخته است. در همین حیص و بیص است که اباالفضل به آب نزدیکتر شده و خودش را به لب آب مىرساند. آنطور که نقل مىکنند، او مشک آب را پر مىکند که براى خیمهها ببرد. در اینجا هر انسانى به خود حق مىدهد که یک مشت آب هم به لبهاى تشنه خودش برساند؛ اما او در اینجا وفادارى خویش را نشان داد. اباالفضل العبّاس وقتى که آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، «فذکر عطش الحسین»؛ به یاد لبهاى تشنه امام حسین، شاید به یاد فریادهاى العطش دختران و کودکان، شاید به یاد گریه عطشناک علىاصغر افتاد و دلش نیامد که آب را بنوشد. آب را روى آب ریخت و بیرون آمد. در این بیرون آمدن است که آن حوادث رخ مىدهد و امام حسین علیهالسّلام ناگهان صداى برادر را مىشنود که از وسط لشکر فریاد زد: «یا اخا ادرک اخاک».
من امروز مىخواهم از روزى مقتلِ «ابنطاووس» - که کتاب «لهوف» است - یک چند جمله ذکر مصیبت کنم و چند صحنه از این صحنههاى عظیم را براى شما عزیزان بخوانم. البته این مقتل، مقتل بسیار معتبرى است. این سیدبنطاووس - که علىبنطاووس باشد - فقیه است، عارف است، بزرگ است، صدوق است، موثّق است، مورد احترام همه است، استاد فقهاى بسیار بزرگى است؛ خودش ادیب و شاعر و شخصیت خیلى برجستهاى است. ایشان اوّلین مقتل بسیار معتبر و موجز را نوشت. البته قبل از ایشان مقاتل زیادى است. استادشان - ابن نَما - مقتل دارد، «شیخ طوسى» مقتل دارد، دیگران هم دارند. مقتلهاى زیادى قبل از ایشان نوشته شد؛ اما وقتى «لهوف» آمد، تقریباً همه آن مقاتل، تحتالشّعاع قرار گرفت. این مقتلِ بسیار خوبى است؛ چون عبارات، خیلى خوب و دقیق و خلاصه انتخاب شده است. من حالا چند جمله از اینها را مىخوانم.
یکى از این قضایا، قضیه به میدان رفتن «قاسمبنالحسن» است که صحنه بسیار عجیبى است. قاسمبنالحسن علیهالصّلاةوالسّلام یکى از جوانان کم سالِ دستگاهِ امام حسین است. نوجوانى است که «لم یبلغ الحلم»؛ هنوز به حدّ بلوغ و تکلیف نرسیده بوده است. در شب عاشورا، وقتى که امام حسین علیهالسّلام فرمود که این حادثه اتّفاق خواهد افتاد و همه کشته خواهند شد و گفت شما بروید و اصحاب قبول نکردند که بروند، این نوجوان سیزده، چهاردهساله عرض کرد: عمو جان! آیا من هم در میدان به شهادت خواهم رسید؟ امام حسین خواست که این نوجوان را آزمایش کند - به تعبیر ما - فرمود: عزیزم! کشتهشدن در ذائقه تو چگونه است؟ گفت «احلى من العسل»؛ از عسل شیرینتر است. ببینید؛ این، آن جهتگیرىِ ارزشى در خاندان پیامبر است. تربیتشدههاى اهل بیت اینگونهاند. این نوجوان از کودکى در آغوش امام حسین بزرگ شده است؛ یعنى تقریباً سه، چهار ساله بوده که پدرش از دنیا رفته و امام حسین تقریباً این نوجوان را بزرگ کرده است؛ مربّى به تربیتِ امام حسین است. حالا روز عاشورا که شد، این نوجوان پیش عمو آمد. در این مقتل اینگونه ذکر مىکند: «قال الرّاوى: و خرج غلام». آنجا راویانى بودند که ماجراها را مىنوشتند و ثبت مىکردند. چند نفرند که قضایا از قول آنها نقل مىشود. از قول یکى از آنها نقل مىکند و مىگوید: همینطور که نگاه مىکردیم، ناگهان دیدیم از طرف خیمههاى ابىعبداللَّه، پسر نوجوانى بیرون آمد: «کانّ وجهه شقّة قمر» چهرهاش مثل پاره ماه مىدرخشید. «فجعل یقاتل» آمد و مشغول جنگیدن شد.
این را هم بدانید که جزئیات حادثه کربلا هم ثبت شده است؛ چه کسى کدام ضربه را زد، چه کسى اوّل زد، چه کسى فلان چیز را دزدید؛ همه اینها ذکر شده است. آن کسى که مثلاً قطیفه حضرت را دزدید و به غارت برد، بعداً به او مىگفتند: «سرق القطیفه»! بنابراین، جزئیات ثبت شده و معلوم است؛ یعنى خاندان پیامبر و دوستانشان نگذاشتند که این حادثه در تاریخ گم شود.
«فضربه ابن فضیل العضدى على رأسه فطلقه» ضربه، فرق این جوان را شکافت. «فوقع الغلام لوجهه»؛ پسرک با صورت روى زمین افتاد. «وصاح یا عمّاه»؛ فریادش بلند شد که عموجان. «فجل الحسین علیهالسّلام کما یجل الصقر». به این خصوصیات و زیباییهاى تعبیر دقّت کنید! صقر، یعنى بازِ شکارى. مىگوید حسین علیهالسّلام مثل بازِ شکارى، خودش را بالاى سر این نوجوان رساند. «ثمّ شدّ شدّة لیث اغضب». شدّ، به معناى حمله کردن است. مىگوید مثل شیر خشمگین حمله کرد. «فضرب ابنفضیل بالسیف»؛ اوّل که آن قاتل را با یک شمشیر زد و به زمین انداخت. عدّهاى آمدند تا این قاتل را نجات دهند؛ اما حضرت به همه آنها حمله کرد. جنگ عظیمى در همان دور و برِ بدن «قاسمبنالحسن»، به راه افتاد. آمدند جنگیدند؛ اما حضرت آنها را پس زد. تمام محوطه را گرد و غبار میدان فراگرفت. راوى مىگوید: «وانجلت الغبر»؛ بعد از لحظاتى گرد و غبار فرو نشست. این منظره را که تصویر مىکند، قلب انسان را خیلى مىسوزاند: «فرأیت الحسین علیهالسّلام»: من نگاه کردم، حسینبن على علیهالسّلام را در آنجا دیدم. «قائماً على رأس الغلام»؛ امام حسین بالاى سر این نوجوان ایستاده است و دارد با حسرت به او نگاه مىکند. «و هو یبحث برجلیه»؛ آن نوجوان هم با پاهایش زمین را مىشکافد؛ یعنى در حال جان دادن است و پا را تکان مىدهد. «والحسین علیهالسّلام یقول: بُعداً لقوم قتلوک»؛ کسانى که تو را به قتل رساندند، از رحمت خدا دور باشند. این یک منظره، که منظره بسیار عجیبى است و نشاندهنده عاطفه و عشق امام حسین به این نوجوان است، و درعینحال فداکارى او و فرستادن این نوجوان به میدان جنگ و عظمت روحى این جوان و جفاى آن مردمى که با این نوجوان هم اینگونه رفتار کردند.
یک منظره دیگر، منظره میدان رفتن على اکبر علیهالسّلام است که یکى از آن مناظر بسیار پُرماجرا و عجیب است. واقعاً عجیب است؛ از همه طرف عجیب است. از جهت خود امام حسین، عجیب است؛ از جهت این جوان - على اکبر - عجیب است؛ از جهت زنان و بخصوص جناب زینب کبرى، عجیب است. راوى مىگوید این جوان پیش پدر آمد. اوّلاً على اکبر را هجده ساله تا بیست و پنجساله نوشتهاند؛ یعنى حداقل هجده سال و حداکثر بیست و پنج سال. مىگوید: «خرج على بنالحسین»؛ على بنالحسین براى جنگیدن، از خیمهگاه امام حسین خارج شد. باز در اینجا راوى مىگوید: «و کان من اشبه النّاس خلقاً»؛ این جوان، جزو زیباترین جوانان عالم بود؛ زیبا، رشید، شجاع. «فاستأذن اباه فى القتال»؛ از پدر اجازه گرفت که برود بجنگد. «فأذن له»؛ حضرت بدون ملاحظه اذن داد. در مورد «قاسمبن الحسن»، حضرت اوّل اذن نمىداد، و بعد مقدارى التماس کرد، تا حضرت اذن داد؛ اما «علىبنالحسین» که آمد، چون فرزند خودش است، تا اذن خواست، حضرت فرمود که برو. «ثمّ نظر الیه نظر یائس منه»؛ نگاه نومیدانهاى به این جوان کرد که به میدان مىرود و دیگر برنخواهد گشت. «وارخى علیهالسّلام عینه و بکى»؛ چشمش را رها کرد و بنا کرد به اشک ریختن.
یکى از خصوصیّات عاطفى دنیاى اسلام همین است؛ اشکریختن در حوادث و پدیدههاى عاطفى. شما در قضایا زیاد مىبینید که حضرت گریه کرد. این گریه، گریه جزع نیست؛ این همان شدّت عاطفه است؛ چون اسلام این عاطفه را در فرد رشد مىدهد. حضرت بنا کرد به گریهکردن. بعد این جمله را فرمود که همه شنیدهاید: «اللّهم اشهد»؛ خدایا خودت گواه باش. «فقد برز الیهم غلام»؛ جوانى به سمت اینها براى جنگ رفته است که «اشبه النّاس خُلقاً و خَلقاً و منطقاً برسولک».
یک نکته در اینجا هست که من به شما عرض کنم. ببینید؛ امام حسین در دوران کودکى، محبوب پیامبر بود؛ خود او هم پیامبر را بىنهایت دوست مىداشت. حضرت شش، هفت ساله بود که پیامبر از دنیا رفت. چهره پیامبر، به صورت خاطره بىزوالى در ذهن امام حسین مانده است و عشق به پیامبر در دل او هست. بعد خداى متعال، علىاکبر را به امام حسین مىدهد. وقتى این جوان کمى بزرگ مىشود، یا به حدّ بلوغ مىرسد، حضرت مىبیند که چهره، درست چهره پیامبر است؛ همان قیافهاى که این قدر به او علاقه داشت و این قدر عاشق او بود، حالا این به جدّ خودش شبیه شده است. حرف مىزند، صدا شبیه صداى پیامبر است. حرف زدن، شبیه حرف زدن پیامبر است. اخلاق، شبیه اخلاق پیامبر است؛ همان بزرگوارى، همان کرم و همان شرف.
بعد اینگونه مىفرماید: «کنّا اذا اشتقنا الى نبیّک نظرنا الیه»؛ هر وقت که دلمان براى پیامبر تنگ مىشد، به این جوان نگاه مىکردیم؛ اما این جوان هم به میدان رفت. «فصاح و قال یابن سعد قطع اللَّه رحمک کما قطعت رحمى». بعد نقل مىکند که حضرت به میدان رفت و جنگ بسیار شجاعانهاى کرد و عدّه زیادى از افراد دشمن را تارومار نمود؛ بعد برگشت و گفت تشنهام. دوباره به طرف میدان رفت. وقتى که اظهار عطش کرد، حضرت به او فرمودند: عزیزم! یک مقدار دیگر بجنگ؛ طولى نخواهد کشید که از دست جدّت پیامبر سیراب خواهى شد. وقتى امام حسین این جمله را به علىاکبر فرمود، علىاکبر در آن لحظه آخر، صدایش بلند شد و عرض کرد: «یا ابتا علیک السّلام»؛ پدرم! خداحافظ. «هذا جدّى رسولاللَّه یقرئک السّلام»؛ این جدم پیامبر است که به تو سلام مىفرستد. «و یقول عجل القدوم علینا»؛ مىگوید بیا به سمت ما.
اینها منظرههاى عجیبِ این ماجراى عظیم است. و امروز هم که روز جناب زینب کبرى سلاماللَّهعلیهاست. آن بزرگوار هم ماجراهاى عجیبى دارد. حضرت زینب، آن کسى است که از لحظه شهادت امام حسین، این بار امانت را بر دوش گرفت و شجاعانه و با کمال اقتدار؛ آنچنان که شایسته دختر امیرالمؤمنین است، در این راه حرکت کرد. اینها توانستند اسلام را جاودانه کنند و دین مردم را حفظ نمایند. ماجراى امام حسین، نجاتبخشىِ یک ملت نبود، نجاتبخشىِ یک امّت نبود؛ نجاتبخشى یک تاریخ بود. امام حسین، خواهرش زینب و اصحاب و دوستانش، با این حرکت، تاریخ را نجات دادند.
این روزها، روزهاى روضه و گریه است؛ شما هم همهجا مىشنوید. بنده براى اینکه خودم را مختصرى در این میهمانى عظیم حسینى وارد کرده باشم، این چند کلمه را عرض مىکنم و چون این ملت ما خیلى جوان در راه خدا داده است - شاید در بین این جمعیت، هزاران نفر هستند که جوانانشان را از دست دادهاند - فکر کردم که چند کلمه از جوانان امام حسین عرض کنم. ما به همه مىگوییم که از روى متن، روضه بخوانید؛ حالا بنده مىخواهم متن کتاب «لهوفِ» ابنطاووس را برایتان بخوانم، تا ببینیم روضه متنى چگونه است. بعضى مىگویند آدم نمىشود همان را که در کتاب نوشته است، بخواند؛ باید بپرورانیم - بسازیم - خوب؛ گاهى آن هم اشکالى ندارد؛ اما ما حالا از روى کتاب، چند کلمهاى مىخوانیم.
علىبنطاووس، از علماى بزرگ شیعه در قرن ششم هجرى است؛ خانواده او همه اهل علم و دینند. همه آنها یا خیلى از آنها خوبند؛ بخصوص این دو برادر - علىبنموسىبنجعفربنطاووس و احمدبنموسىبنجعفربنطاووس - این دو برادر از علماى بزرگ، مؤلّفین بزرگ و ثُقات بزرگند. کتاب معروف «لهوف» از سیّد علىبنموسىبنجعفربنطاووس است. در تعبیرات منبریهاى ما عین عبارات این کتاب - مثل روایت - خوانده مىشود؛ از بس متقن و مهم است. من از روى این مىخوانم.
مىگوید: «فلمّا لم یبق معه سوى اهل بیته»؛ یعنى وقتى که همه اصحاب امام حسین به شهادت رسیدند و کسى غیر از خانواده او باقى نماند، «خرج علىبنالحسین علیهالسّلام»؛ علىاکبر از خیمهگاه خارج شد. «و کان من اصبح النّاس خلقاً»؛ علىاکبر یکى از زیباترین جوانان بود. «فاستأذن اباه فى القتال»؛ پیش پدر آمد و گفت: پدر، اکنون اجازه بده تا من بروم بجنگم و جانم را قربانت کنم. «فاذن له»؛ هیچ مقاومتى نکرد و به او اجازه داد!
این دیگر اصحاب و برادرزاده و خواهرزاده نیست که امام به او بگوید نرو - بایست - این پاره تن و پاره جگر خود اوست! حال که مىخواهد برود، باید امام حسین اجازه دهد. این انفاق امام حسین است؛ این اسماعیل حسین است که به میدان مىرود. «فاذن له»؛ اجازه داد که برود. اما همین که علىاکبر به طرف میدان راه افتاد، «ثمّ نظر الیه نظر یائس منه»؛ امام حسین نگاهى از روى نومیدى، به قدّ و قامت علىاکبر انداخت. «و ارخى علیهالسّلام عینه و بکى، ثمّ قال اللّهم اشهد»؛ گفت: خدایا خودت شاهد باش. «فقد برز الیهم غلام اشبه النّاس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسولک»؛ جوانى را به جنگ و به کام مرگ فرستادم که از همه مردم، شبیهتر به پیغمبر بود؛ هم در چهره، هم در حرف زدن، هم در اخلاق؛ از همه جهت!
به به، چه جوانى! اخلاقش هم به پیغمبر، از همه شبیهتر است. قیافه و حرف زدنش هم به پیغمبر و به حرف زدن پیغمبر، از همه شبیهتر است. شما ببینید امام حسین، به چنین جوانى چقدر علاقهمند است! به این جوان، عشق مىورزد؛ نه فقط به خاطر اینکه پسر اوست. به خاطر شباهت، آن هم چنان شباهتى به پیغمبر! آن هم حسینى که در بغل پیغمبر بزرگ شده است. به این پسر، خیلى علاقه دارد و رفتن این پسر به میدان جنگ، خیلى برایش سخت است. بالاخره رفت.
مرحوم ابنطاووس نقل مىکند که این جوان به میدان جنگ رفت و شجاعانه جنگید. بعد نزد پدرش برگشت و گفت: پدرجان! تشنگى دارد مرا مىکشد؛ اگر آبى دارى، به من بده. حضرت هم آن جواب را به او داد. برگشت و به طرف میدان رفت. حضرت در جواب به او فرمود: برو بجنگ؛ طولى نخواهد کشید که به دست جدّت سیراب خواهى شد. «فرجع الى موقف نضال»؛ علىاکبر بهطرف میدان جنگ برگشت.
مؤلّف این کتاب، ابنطاووس است؛ آدم ثقهاى است. اینطور نیست که براى گریهگرفتن و مثلاً گرم کردن مجلس بخواهد حرفى بزند؛ نه. عباراتش عبارات متقنى است. مىگوید: «و قاتل اعظم القتال»؛ علىاکبر، بزرگترین جنگ را کرد؛ در نهایت شجاعت و شهامت جنگید. بعد از آن که مقدارى جنگید، «فرماه منقذبن مرة العبدى لعنة اللَّه»؛ یکى از افراد دشمن، آن حضرت را با تیرى هدف گرفت. «فصرعه»؛ پس او را از روى اسب به زمین انداخت.
«فنادا یا ابتاه علیک السّلام»؛ صداى جوان بلند شد: پدر، خداحافظ! «هذا جدّى یقرأک السّلام»؛ این جدّم پیغمبر است که به تو سلام مىرساند. «و یقول عجل القدوم علینا»؛ مىگوید: فرزندم حسین! زود بیا، بر ما وارد شو - علىاکبر، همین یک کلمه را بر زبان جارى کرد - «ثم شهق شهقتاً فمات»؛ بعد آهى، یا فریادى کشید و جان از بدنش بیرون رفت.
«فجاء الحسین علیهالسّلام»؛ امام حسین تا صداى فرزند را شنید، به طرف میدان جنگ آمد؛ آنجایى که جوانش روى زمین افتاده است. «حتّى وقف علیه»؛ بالاى سر جوان خود رسید. «و وضع خدّه على خدّه»؛ صورتش را روى صورت علىاکبر گذاشت. «و قال قتل اللَّه قوماً قتلوک ما اجرأهم على اللَّه»؛ حضرت، صورتش را روى صورت علىاکبر گذاشت و این کلمات را گفت: خداوند بکشد قومى را که تو را کشت ...
قال الرّاوى: «و خرجت زینب بنت على علیهماالسّلام»؛ راوى مىگوید: یک وقت دیدیم که زینب از خیمهها خارج شد. «فنادا یا حبیباه یابناخاه»؛ صدایش بلند شد: «اى عزیز من؛ اى برادرزاده من!». «و جائت فأکبّت علیه»؛ آمد و خودش را روى پیکر بىجان علىاکبر انداخت. «فجاءالحسین علیهالسّلام فأخذها و ردها الى النّساء»؛ امام حسین علیهالسّلام آمد، بازوى خواهرش را گرفت، او را از روى جسد علىاکبر بلند کرد و پیش زنها فرستاد.
«ثمّ جعل اهل بیته صلواتاللَّهوسلامهعلیهم یخرج رجل منهم بعدالرجل»؛ دنباله این قضیه را نقل مىکند که اگر بخواهیم این عبارات را بخوانیم، واقعاً دل انسان از شنیدن این کلمات، آب مىشود!
من از این عبارت ابنطاووس، مطلبى به ذهنم رسید. این که مىگوید: «فأکبّت علیه»، آنچه در این جمله ابنطاووس است - که حتماً از روایات و اخبار صحیحى نقل کرده - نمىگوید که امام حسین خودش را روى بدن علىاکبر انداخت؛ امام حسین، فقط صورتش را روى صورت جوانش گذاشت. اما آن که خودش را از روى بىتابى روى بدن علىاکبر انداخت، حضرت زینب کبرى است.
من در هیچ کتاب و هیچ مقتلى ندیدم که این زینب بزرگوار، این عمّه سادات، این عقیله بنىهاشم، وقتى که دو پسر خودش، دو علىاکبر خودش هم در کربلا شهید شدند - یکى «عون» و یکى «محمّد» - عکسالعملى نشان داده باشد؛ مثلاً فریادى کشیده باشد، گریه بلندى کرده باشد، یا خودش را روى بدن آنها انداخته باشد! به نظرم رسید این مادران شهداى زمان ما، حقیقتاً نسخه زینب را عمل و پیاده مىکنند! بنده ندیدم، یا کمتر مادرى را دیدم - مادر یک شهید، مادر دو شهید، مادر سه شهید - که وقتى انسان او را مىبیند، در او ضعف و عجز احساس کند!
مادران واقعاً شیر زنانى هستند که انسان مىبیند زینب کبرى نسخه اصلى رفتار مادران شهداى ماست. دو پسر جوانش - عون و محمّد - شهید شدند، حضرت زینب سلاماللَّهعلیها عکسالعملى نشان نداد؛ اما دو جاى دیگر - غیر از مورد پسران خودش - دارد که خودش را روى جسد شهید انداخت؛ یکى همینجاست که بالاى سر علىاکبر آمد و بىاختیار خودش را روى بدن علىاکبر انداخت، یکى هم عصر عاشوراست؛ آن وقتى که خودش را روى بدن برادرش حسین انداخت و صدایش بلند شد: «یا رسولاللَّه! هذا حسینک ململ بدماء»؛ اى پیغمبر خدا، این حسین توست؛ این عزیز توست؛ این پاره تن توست! چه مصیبتهایى را تحمّل کردند! لاحول و لاقوة الّا باللَّه العلىّ العظیم.